ما عاشق هیولاها بودیم، دوران کودکی تمام وقتمان را به دنبال موجودات عجیبوغریب گذراندیم؛ با کلی ماجرا و اتفاقات غیرقابل پیشبینی. من، خواهرم و برادرم تا قبل از آن اتفاق وحشتناک، هرگز نمیدانستیم چه گذشتهای داشتیم، مادربزرگ برایمان یک فرشته بود تا آن اتفاق وحشتناک در آن شب سیاه…
چرا دنیا به هیولا نیاز دارد؟ چون آنها ما هستیم و ما آنها. آیا درون همگی ما هیولای کوچکی پنهان نشده است؟ تاریکی کوچکی که نمیخواهیم کسی ببینید؟ صدایی آرام که میگوید برو جلو و آخرین شیرینی را بخور، یا هر چه غذا داخل بشقابها هست توی خندق بلا بریز… وقتی حس درونیتان را از دست میدهید و همهچیز را تکهپاره میکنید، دیوار را سوراخ میکنید، بطریها را زیر پا خرد و خاکشیر میکنید، حس خوبی نخواهید داشت؟ این هیولای درونی شماست که خودش را بروز میدهد. دنیا به هیولا نیاز دارد و هیولاها به ما نیاز دارند.
مووز فلنگان و خانوادهاش تازه به جزیره آلکاتراز آمدهاند. پدرش نگهبان زندان شده و خواهرش ناتالی قرار است به مدرسهای ویژه در سانفرانسیسکو برود. مووز برای تیم بیسبال سابقش دلتنگ شده و تلاش میکند که در مدرسهی جدید جا بیفتد. اما ناتالی، خواهر مووز مبتلا به اوتیسم است و متاسفانه در مدرسه اسپینمارینآف پذیرفته نشده و امید والدینشان برای تحصیل او ناامید شده است.
حالا، مووز بعد از مدرسه، وقتی مادرش برای تدریس موسیقی میرود، مراقب ناتالی است. مووز باید هوای جیغ کشیدنهای ناتالی و نیازهای ثابتش را داشته باشد. اما چالش بزرگتر پسرک، پایپر، دختر رئیس زندان است. او مووز را فریب میدهد تا در پروژهی کسب درآمدش، از طریق انجام خدمات لباسشویی برای دانشآموزان مدرسه، شرکت کند. آن هم با این وعده که آلکاپون، از زندانیان آلکاتراز، وظیفه شستوشوی لباسها را بر عهده خواهد داشت….
نشر شگرد در مردادماه ۱۴۰۲ با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی و انتشار آثار کلاسیک و ادبیات داستانی و جنایی بزرگسال آغاز به کار کرد.
امید است با چاپ این آثار سهمی در گسترش فرهنگ و آگاهی مردمان این مرز و بوم داشته باشیم.
نشانی: خیابان ولیعصر(عج)، نرسیده به خیابان استاد مطهری، شماره ۱۹۷۷
شمارۀ تماس: ۰۹۳۰۹۵۵۹۲۶۰
رایانامه: Nashershegerd@gmail.com