توضیحات
اگر فکر میکردم که با از بین رفتن احساسات دومینیک و در راه بودن فرزند هلاکت اوضاع از این بدتر نمیشود، سخت در اشتباه بودم. کار سرنوشت با من تمام نشده بود و میخواست باز هم زندگیام را زیر و رو کند.
دوستان و دشمنان قدیمی بازگشتند تا من را به سوی سرنوشتی هدایت کنند که پیش از تولدم رقم خورده بود. مثل همیشه خواه ناخواه تمام مسئولیتها برعهدهی من بود. اول دومینیک، حالا هم تریس. هیچ جایی برای اشتباه کردن نبود. یک حرکت اشتباه کافی بود تا تمام چیزهایی که دوست داشتم و برایشان زحمت کشیده بودم، به بدترین شکل ممکن از بین برود. ولی مصمم بودم جلوی این اتفاق را بگیرم. مصمم بودم با سرنوشت و اشتباههایی که تا به حال رخ داده بود، بجنگم. حتی اگر به معنای گذشتن از جان خودم باشد.
به جهنم من خوش آمدید.