توضیحات
خبرنگاری منزوی. قاتلی زنجیرهای. وسوسهای تاریک برای گام نهادن در دل سایهها.
در دنبالهای نفسگیر از رمان «مردی سوخته در زمستان» تهدیدی فراتر از تصور، آرامآرام رخ مینماید.
روکر لیندستروم، مشاوری بیاشتیاق برای پلیس مینهسوتاست؛ مردی با گذشتهای هولناک که چشمانش به ژرفای شر گشوده شدهاند. و آنگاه که پیکر زنی گمشده در سکوتِ هشتساله از دل دریاچه سر برمیآورد، تاریکی بار دیگر بر در خانهاش میکوبد—این بار با پیامی که تنها برای اوست:
«نمیای بیرون تا یه دست بازی کنیم؟»
درخواستی از پلیس. جسارتی از سوی قاتل. و نالۀ مادری درمانده که دخترش نیز بیخبر ناپدید شده است. ای کاش روکر میتوانست چشم بپوشد؛ اما در کنار میلی لَنگستون—یار دیرینهای که اکنون کارآگاهی خصوصی است—ناگزیر میشود رشتهای میان گمشدگان و خاموشان بیابد. این جستوجو آنان را به تاریکترین لایههای اینترنت، به تئوریهای توطئه، و به معمایی حلنشده میکشاند که سی سال آزگار در سایه مانده است.
هرچه روکر و میلی ژرفتر در این راز فرو میروند، بیشتر در معرض قاتلی خاموش قرار میگیرند؛ آدمکشی با انگیزههایی نامفهوم و اقداماتی که نه به آنچه روکر تاکنون دیده شباهت دارد، و نه به آنچه انسان توان درکش را دارد.






