توضیحات
همه چیز با یک مبارزه شروع شد. آن هم از نوع بی رحمانه اش، اما مگر مبارزه مهرآمیز هم وجود دارد؟ به گمانم این یکی به طرز خاصی وحشیانه تر به نظر می رسید چرا که بر سر چیز پیش پا افتاده ای بود. دست کم من در آن زمان چنین می پنداشتم. دعوا سر چند گالن آب بود. جدی میگویم. همان آب معمولی همیشگی. کسی انتظار ندارد که گروهی از جنگجویان حرفه ای تا پای جان برای چنین چیزی بجنگد، اما اینجا در قلمرو زادا اوضاع طور دیگری است. در اینجا آب از غذا ارزشمندتر است. از هر گنجی نیز ارزشمندتر است. شاید حتی از جان هم عزیزتر باشد. من کسانی را دیده ام که جانشان را برای چند قطره ارزشمند آب فدا کرده اند.