توضیحات
«جرج» پس از مرگ پدرش متوجه میشود که پدر براى او نامهاى نوشته و در آن از چگونگى آشنایى خود با دختر پرتقالى در سن ۱۹ سالگى در متروى «فرونگر» سخن گفته است؛ از اینکه با مشاهده پاکت پرتقال در دست دختر پرتقالى به فکر کمک به او بوده و نیز از پیامدهایى که این کار براى او داشته است.
در بخشى از داستان، پدر میگوید: این دختر پرتقالى مافوق طبیعى که بود؟ اسم مرا از کجا میدانست؟ چرا این همه پرتقال میخرید؟ شاید دختر پرتقالى به نوعى بیمارى جدى دچار بود. براى همین به او رژیم پرتقال داده باشند. شاید در ششماه آینده در سوییس یا آمریکا باید تحت درمان قرار میگرفت. کارى که در کشور خویش کسى قادر به انجام آن نبود…