توضیحات
قصهی تلماسه و مسیحای تلماسه قصهی ظهورِ آیینِ نجاتبخش و تبدیلش به آیینِ سرکوبگر است، قصهی ظهورِ قهرمانانِ ظلمستیز و سپس سقوطشان به جایگاهِ ظالم. وقتی چنین دورِ باطلی شکل میگیرد داستانِ بشر آغاز میشود و تلاشهای انسان برای شکستنِ این چرخه.
فرزندان تلماسه داستانِ لیتو و غنیمه آتریدیز است که پدرشان، امپراطور پل مؤدب، نُه سال پیش خود را به بیابان سپرد و فرایندی را آغاز کرد که مرگِ آیینِ او را در آراکیس رقم زد. حال، آراکیس غرق در آشوبی پنهان است. خاندانِ کورینو که بهدست پل مؤدب و حرهمردان از قدرت سرنگون شدند در پیِ بازگشت به تاجوتختِ امپراطوری هستند. گروهی از حرهمردانِ متعصب به تحریکِ فردی مرموز به نامِ «واعظ» سر به شورش گذاشتهاند. عالیه آتریدیز، خواهر پل، که نایبالسلطنه است ممکن است به خیانت متهم شود.
اما لیتو و غنیمه با مسئلهای دیگر دست به گریباناند: چرا مادربزرگشان، بانو جسیکا، ناگهان تصمیم گرفته به آراکیس برگردد؟ این دو هم مثل پدرشان قدرتهایی دارند که آنها را در چشمِ بسیاری از قدرتهای بزرگِ سیاسی و مذهبی به مهرههایی ارزشمند مبدل کرده. آیا بازگشتِ جسیکا به این دلیل است که پای آنها را به نقشههای خواهرانِ بنهجسریت باز کند؟ یا خودِ جسیکا هم بازیچهی بنهجسریت است؟
در این میان، لیتو و غنیمه نقشههای خودشان را دارند؛ اما چشماندازِ نقشههایشان بسیار فراتر از آن است که به خیالِ دیگران بیاید.