توضیحات
خورشید بشریت رو به افول است. اکنون شب متعلق به شیاطین سیریناپذیریست که پنجه به سوی جمعیت رو به نقصان انسانها دراز کرده و برای آنان چارهای جز پناه گرفتن پشت طلسمهای نیمه از یاد رفته باقی نگذاشتهاند.
افسانهها سخن از یک منجی به میان آوردهاند: فرماندهای که زمانی تمام انسانها را در ارتشی واحد گردآورد و بر شیاطین غلبه کرد. اما آیا بازگشت منجی فقط یک افسانهی دیگر است؟ شاید نه.
آهمن جاردیر، کسی که قبایل بیابان را به ارتشی شیطان کش بدل کرده است، پس از صدها سال بیابان را پشت سر میگذارد. او خودش را شارداماکا، منجی، نامیده است و اسلحههای کهنی که با خود حمل میکند -یک نیزه و تاج- ادعای او را سندیت میبخشند.
اما شمالیها منجی خود را دارند: مرد محروز، شخصیتی سرد و شوم.
زمانی شارداما کا و مرد محروز برادر هم بودند و حال دشمنان قسمخوردهی یکدیگرند. اما اکنون که پیمانهای گذشته آزموده و اتحادهای نو بسته میشوند، کسی نمیداند شیاطین جدیدی از دوزخ سربرآوردهاند که هوشمندتر و مرگبارتر از گونههای قبل از خود، در کمین آنها نشستهاند.