توضیحات
ما عاشق هیولاها بودیم ، دوران کودکی تمام وقتمان را به دنبال موجودات عجیب و غریب گذراندیم ؛ با کلی ماجرا و اتفاقات غیرقابل پیشبینی. من ، خواهرم و برادرم تا قبل از آن اتفاق وحشتناک ، هرگز نمیدانستیم چه گذشتهیی داشتیم ، مادربزرگ برایمان یک فرشته بود تا آن اتفاق وحشتناک در آن شب سیاه ………
چرا دنیا به هیولا نیاز دارد ؛ چون آنها ما هستیم و ما آنها. آیا همگی ما هیولای کوچکی درونمان پنهان نشده است تاریکی کوچکی که نمیخواهیم کسی ببینید ؟ صدایی آرام که میگوید برو جلو و آخرین شیرینی را بخور ، یا هر چه غذا داخل بشقابها هست توی خندق بلا بریز. وقتی حس درونی تان را از دست میدهید و همه چیز را تکهپاره میکنید ، دیوار را سوراخ میکنید ، بطریها را زیر پا خرد و خاکشیر میکنید ، حس خوبی نخواهید داشت ؟ این هیولای درونی شماست که خودش را بروز میدهد . دنیا به هیولا نیاز دارد و هیولاها به ما نیاز دارند.