توضیحات
دن براون در کتاب تازه و حیرتانگیز خود، دوزخ، این بار پس از خلق داستانهای تاریخیاش در واتیکان و پاریس و واشنگتن بهسراغ فلورانس آمده؛ همان شهری که دانته آلیگیری دوزخِ کمدی الهی را در آن پروراند و از آن تبعید شد و تا آخر عمر در حسرتِ دیدارش از زادگاهش سوخت.
رابرت لنگدان، کارآگاه معماهای تاریخی و هنری، در این کتاب مجروح و مبتلا به فراموشی به هوش میآید و خود را در آستانهی خطر مرگ میبیند و اندکی بعد خود را در برابر خطری که نسل بشر را به مخاطره انداخته است. این داستان پای او را به فلورانس زیبا و کهن میکشانَد و از آنجا به ونیز حیرتانگیز و از آنجا هم به شهری در دل تمدن شرق با مساجد زیبایش و هنر و تاریخ و معماری غریبش!
اگر کتابهای قبلی دن براون خواننده را بهتزده میکرد، دوزخ قرار است معنای تازهای به بهت و حیرتزدگی بدهد! دوزخ قرار است خواننده را در میان هیجانانگیزترین ماجرای رابرت لنگدان به فکر و تصمیمگیری وادارد؛ زیرا دانته میگوید: «ظلمانیترینِ مکانها در دوزخ از آن کسانی است که در زمانهی بیاخلاقی بیطرف میمانند.» خواننده پس از این کتاب، قرار نیست بیطرف بماند!