توضیحات
آینده، نابودی است و سرنوشت، چیزی جز مرگ نیست. «شهرهای منهدم شده» در جایی میان این مفاهیم و کلمات اتفاق میافتد؛ جایی میان آینده و نابودی و سرنوشت و مرگ. جایی که دغدغهى انسانها قبلا ماندن یا رفتن بوده، دلدادگی و دلبستگی خاطرهای از گذشته است. حالا روزها فقط سپری میشوند در انتظار پایان مرگبار. آدمها دور از هم، بیخبر از کنار هم میگذرند، اما یک هوا را نفس میکشند و زیر سقف آسمانی واحد، در انتظار سرنوشت مرگآلود خویشاند. «واحه دیگر جای ماندن نبود مرد من برای رفتن سرزنشم نکن اصلا آنجا ما فقط زنده رفتن. صبح قبل زردی بیدار میشدیم و بعد زردی میخوابیدیم و در میان تمام این زردیها ما فقط گره میزدیم. مگر زندگی فقط نفس کشیدن و خوابیدن و بیدار شدن و گره زدن است؟»
«شهرهای مهندم شده» مجموعهی ده داستان به هم پیوسته است که در فضایی پساآخرالزمانی نوشته شدهاند. دنیای گسترده پادآرمانشهری، فصل مشترک داستانهاست که آنها را به هم پیوند میزند.